پس از مدت طولانی دوباره نوشتنم گل کرد.
این روز ها خیلی به گذشته ام فکر میکنم و مقایسه میکنم با وضع فعلی ام.جای شکر دارد.اما کاش گذشته ام نیز اینقدر تحت تاثیر نبودم.
بگذریم.
این روزها یکی یکی از آشناها و دوستان و همکاران خداحافظی و در راه زیارت کربلایند.خوش به سعادتشون اما ای کاش آرزوش به دلم نمونه.
یکسال و دو ماه پیش بمناسبت ازدواجم توفیق داشتم زیارت کربلا باشم که از بهترین لحظات عمرم بوده و خواهد بود.ان شاالله زود قسمتم بشه.
حواست هست به مو های سفید سرم
حواست هست ت داره پیر میشه
بخرم، ببرم به حرم
داره دیر میشه
هر چی بگذریم احساس میکنم وظیفه ام در قبال خیلی چیزا سنگین تر میشه و باید جهادی و انقلابی پا به میدون بزارم و کار کنم. بخصوص تو جمع برو بچ های مسجد و. و واقعا نیازه و باید فدای راه امام حسن که مهم ترینش امر به معروف و نهی از منکر بوده باشیم و.
بخصوص در این زمون که دشمن هم .
نیت کردم و میخوام تلاش جدی و جهادی در این عرصه ها بکنم و چون میبینم خداوند در توانایی هایم گذاشته و اگه انجام ندم مطمئنا رو سفید نخواهم بود.
امید به خدا
پ ن:
خداوندا خیلی ممنونم بابت همه امورات زندگیم که واقعا دست خودت توش بوده
مگر میشود زندگی مرا به هم ریخته آفریده باشد خدای دانه های انار
درباره این سایت